-->
آقای حسین محمدی لازرجانی یکی از شرکت کنندگان سمینار نشانه ای برای شروع که از گیلان به سمینار تشریف آورده بودند ، ایمیلی برای بنده ارسال کردند ، این ایمیل بسیار جالب و پر از انرژی بود و بعد از اطلاع رسانی به آقای محمدی تصمیم گرفتم که ایمیل ایشون رو با سایر مخاطبان VKH.ir در میان بگذارم ، تا بیشتر از قبل ردپای خداوند را در زندگی خود احساس کنیم .
سپاس از آقای محمدی عزیز که این تجربه زیبای خود را با ما درمیان گذاشتند .
flight
متن ایمیل آقای محمدی : 
سلام
از اونجایی که متن ایمیلم طولانی بود دوست نداشتم وقتتون رو بگیرم ولی بالاخره گفتم حتما براتون این ایمیل رو ارسال کنم
خاطره ای که برای شما تعریف می کنم در راه بازگشت از سمینار برای من رخ داد
بنده از استان گیلان به سمینار آمده بودم و چون دقیقا نمی دانستم چه ساعتی سمینار تمام می شود برای جمعه پرواز تهران-رشت را رزرو کرده بودم
جمعه ساعت ۱ بعد از ظهر هتل را پس دادم و به سمت فرودگاه مهرآباد حرکت کردم تا سر موقع به پرواز ۲۴۵ ایران ایر به مقصد رشت برسم
مراحل سوار شدن به هواپیما تمام شد و سوار شدم، فکر کنم حدودا ساعت سه و ده دقیقه هواپیما مهرآباد را ترک کرد و حدود نیم ساعت بعد خلبان اعلام کرد که تا دقایقی دیگر در فرودگاه سردار جنگل رشت به زمین خواهیم نشست
صدای بازشدن چرخ هواپیما آمد و شروع به فرود کرد ، فکر کنم حدود سیصد متر مانده بود که چرخ هواپیما با زمین برخورد کند که ناگهان کل هواپیما شروع به لرزیدن کرد، دوباره اوج گرفت و چرخ ها بسته شد ولی تکان های شدید قطع نشد
بعد از مدتی خلبان اعلام کرد که قادر به نشستن در فرودگاه رشت نیست و به تهران باز می گردد
وحشت کل کابین را فرا گرفته بود، حتی مهماندارها هم استرس داشتند، هواپیما به مهرآباد بازگشت ، چرخ ها را باز کرد ولی باز قادر به نشستن نبود، بارها تا مرز نشستن پیش می رفت و باز اوج می گرفت
تکان های شدید همچنان وجود داشت و همه در استرس و اضطراب بودن، بعد از فکر کنم ۱۰ یا ۱۵ بار تلاش بالاخره خلبان تونست هواپیما رو در مهرآباد به زمین بنشونه، وقتی نشست کل کابین شروع کردن به دست زدن.
ساعت ۶ شده بود و ما حدودا ۳ ساعت در آسمان بودیم، رسما مرگ رو در چند قدمیم دیدم و نزدیک بود به اولین شهید راه سمینار های مثبت باشیم تبدیل شوم 🙂
با دوستم در رشت تماس گرفتم و متوجه شدم محور قزوین رشت هم دچار مشکل شده و نمی تونم از طریق زمینی خودم رو به رشت برسونم و از طرفی باید شنبه رو رشت می بودم
با استرس فراوان بلیط رو پس دادم و بلیط پرواز ۸۴۴ هواپیمایی آسمان به سمت رشت رو گرفتم
دوباره وارد هواپیما شدم، به این فکر می کردم که قراره پر اضطراب ترین پرواز عمرم رو شاید تجربه کنم، تنها قوت قلبم این بود که هواپیما ملخی بود و جدید تر و ایمن تز از هواپیمای قبلی بود، همینطور حدود ۱۵ نفری از پرواز ناکام هم همسفرم بودن
مثل اینکه مشکل فرود پروازمون روی تمام فرودگاه تاثیر گذاشته بود، تووی هواپیما بودیم خلبان گفت بعلت اختلالات خطوط پرواز باید منتظر باشیم تا باند خالی بشه و هفتمین هواپیمایی هستیم که بلند میشیم
بالاخره هواپیما بلند شد، چشمام رو بستم و امیدوار بودم اینبار به سلامت برسم
حدود ۴۵ دقیقه بعد هواپیما در رشت نشست، احساس خیلی خوبی بود ، روز بسیار پر استرسی بود
ولی….
اینجاش جالب میشه
گوشیم رو از حالت پرواز درآوردم
یه اس ام اس اومد با این نوشته
مثبت اندیش عزیز
سلام
لطفا امشب ۵ موضوع که لازم است بخاطر آن خدا را شکر کنید را داخل دفترچه خود یادداشت نمایید.
با سپاس
وحید خسروی

8 دیدگاه در “ردپای خداوند در زندگی”

  1. محمد گفت:

    سلام
    بنده توی صف رستوران بودم که یهو ای پیامک شما به دستم رسید. خیلی خوبه که پیامک میزنید

    1. ممنون از توجه شما و مطالعه این مطلب و حضورتان در سمینار نشانه ای برای شروع
      دیدگاه های مثبت شما ما را در ادامه مسیر همراهی خواهد کرد

  2. احمد گفت:

    سلام
    جالب بود

    1. سلام ، ممنون از توجه شما
      شاد ، موفق و مثبت باشید

  3. سلام
    تجربه ی جالبی بود ممنون از به اشترک گذاری…
    با آروزی موفقیت روزافزون

    1. سلام ، ممنون از شما همراه همیشگی ایده پردازان و VKH.ir

  4. حسین محمدی گفت:

    ممنون از حسن توجه شما و اینکه تجربه من رو اینجا گذاشتین

    1. امیدوارم که همیشه باز هم ردپای خداوند را در زندگیتان مشاهده نمایید .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

⧏ مطالب دیگری که میتوان مطالعه کرد ⧐

  • اگر صاحب کسب و کار هستید یا با شرکت های مختلف در تماس هستید حتما با این جمله زیاد آشنا هستید . با شرکتی تماس میگیرید و تلفن شخص خاصی را مورد خطاب قرار می دهید و تلفن را شخص دیگری پاسخ می دهد و به شما می گوید که پشت میزشون نیستن یا خطشون مشغوله و میگم با شما تماس بگیرند .   چند مورد بحث وجود دارد ، چرا پشت میزشون نیستن...
    پشت میزشون نیستن یا خطشون مشغوله !!!
  •   اولین روزهای مدیریت من بر میگرده به حدودا ۱۶ سال پیش ، وقتی که پسری ۱۳ ساله بودم ،  من تمام زنگ های تفریح دوران راهنمایی (کلاس شش تا نه) خود را در کتابخانه مدرسه سپری کردم ، الان که خوب نگاه می کنم با اینکه سه سال هر روز زنگ های تفریح در کتابخانه مدرسه ، مسئول کتابخانه بودم ، متاسفانه کتاب های زیادی را خودم مطالعه نکردم . می...
    اولین روزهای مدیریت من
  • امروز میخوام در رابطه با آکواریوم اتاق خودم توضیحاتی بدم ، قطعا این آکواریوم برای من فقط جنبه تزئیناتی نداره و به جز حس آرامش نگاه کردن به ماهی ها و آب ،  درسهای بسیار زیادی ازش میگیرم ، که در این مطلب به برخی نکات اشاره می کنم : من وقتی که ماهی های آکواریوم رو خریداری می کنم و به آکواریوم انتقال میدم ، مشاهده می کنم که حرکت...
    آكواريوم اتاق من
vahid khosravi vahid khosravi vahid khosravi

تمامی حقوق برای مهندس وحید خسروی محفوظ می باشد